خلاصه ماشینی:
"چند سال است فیگور میشوی؟ -51،61 سالی میشود.
میدانم که اولین بار آقای وکیلی شما را به این کار آورد.
آقای وکیلی هم آنجا آمده بود سربازی.
یه روز گفت:مش رضا بعد از ظهرها چکار میکنی؟گفتم:میرم خونه.
گفت:بعد از ظهرها من یه کلاس دارم شما بیا اونجا.
اول از طولانی بودن فیگور خسته نمیشدی؟ -چرا هروقت خسته میشدم یه نفر دور پاهامو با گچ خط میکشید تا بعد از استراحت دوباره همان طور بنشینم.
کاری هم از کسی پیش خودت داری؟ -نه فقط یکی از کرمانشاه آمده بود یه مدتی کار کرد وقتی خواست برگرده یک تابلوی نقاشی از من کشیده بود.
(در اثنای گفتگو با مش رضا آرام آرام اعضای کلاس وارد میشوند و این به این معنی است که باید صحبتمان را تمام کنیم) خوب مش رضا چه آرزویی داری؟ -هیچی،فقط سلامتی و دل خوش."