خلاصه ماشینی:
"لودویگ ویتگنشتاین در دهههای آخرین قرن بیستم به واسطه رویکرد هنر به موضوعات اجتماعی،تجربههای نوینی در به کارگیری ابزارها و روشهای بیان هنری در ساختار آثار هنری دخیل واقع شد و در این زمینه قلمرو گسترده و متنوعی تجربه گردید.
در این میان مخاطبان جدید دهه شصت نیر با آثار گروهی از هنرمندان شورشی آشنا شدند که مظهر یک قرن تلاش و پیگری در فهم فلسفه مدرن بود.
اوج فهم این آثار زمانی به قدرت بصری خود نزدیک گردید که پابلو پیکاسو پرتره گرترود اشتاین را تمام کرد و به جای صورت او،مدل یک ماسک را نقاشی کرد.
اگر فاصلهی ذهنی و زمانی در آثار ظریف را از دورهی سوررئالیسم دههی چهل و چاپ آن آثار در مجله ی "خوشه"ی احمد شاملو بدانیم سپس به گرایشهای اکسپرسیونیسم انتزاعی یا نقاشی کنشی او در این دهه، توجه خاص داشته باشیم،درخواهیم یافت که او در تمام دوران خلق آثار هنری خود،پیوسته به دنبال کشف رابطه زبان با زمینه یا شکل و خطوط عصبی قلم بوده است."