خلاصه ماشینی:
"این را برای این نگفتم تا بدانیم که اگر داود شهیدی آدم متبختری بود که هیچ کس را محل سگ نمیگذاشت جواب حال و احوال چهار تا جوانتر را نمیداد و بلد بود خودش را جا بیندازد و مثل خیلیها با هر چیز گره میخورد و با گند دماغی و انزوا خود را تبدیل به موجودی خیالی و ابر هنرمند میکرد،آن وقت همه مینوشتند که «داود شهیدی هم پای لورکا خون مینوشد»و یا خیلی اغراقآمیزتر اصلا«میتواند خرقه به چهار نفر ببخشد»و...
همان میزان بلد است از خوش دفاع کند که او کرد و دقیقا فکر میکنم به این سبب دون کیشوت را به یاد میآورد که دارد از چیزهایی دفاع میکند که در زمانهی ما حرف زدن از آنها حکم یک جور مجنونی است.
به این کار ندارد که جهان را نو محافظهکاران تصاحب کردهاند یا نو اصلاحطلبان!تنها به خودش و کاریکاتور سرگرم است."