خلاصه ماشینی:
"حالا میرسیم به آن دو عکس ده لتی که من آنها را نوعی زنگ خطر تلقی میکنم و بحث من با عنوان یک خواب خوش که دوست دارم وقتی به این دو عکس میرسیم از بعد منفی آن در نظر بگیریم،خوابی که بوی خطر میدهد و آن نظامیگری که در هیتلر و بوش دیده میشود.
ولی وقتی ما تصاویر مربوط به خواب را در کنار لتهای تلویزیون میبینیم،تاثیر و نفوذ رسانهها را درک میکنیم و من فکر میکنم این بار معنایی در آن دیده شده و استنباط هم میشود و من آن دو تصویر هیتلر و بوش را زنگ خطری در نظر میگیرم که ناشی از همین برخورد رسانهای ما و شیفتگی ما به رسانه است.
این ارتباط آدمها با تلویزیونی که به آن عادت کردهاند با همنشینی تصاویر تلویزیون در کنار آنها نشان داده شده نوعی شیفتگی آنها را به رسانه تلویزیون نشان میدهد و در مقابل ما با صورت تلخ این شیفتگی در دو کار ده لتی(هیتلر و بوش)مواجه هستیم که من این دو عکس را پاساژی در بین بقیهی عکسها در نظر میگیرم که به اعتقاد من حرف اصلی را هم همین پاساژ میزند.
یک مسئلهی دیگر این است که متاسفانه هیچ تعریف درستی از عکاسی نداشتهایم و عکاسی را کلی میدانیم،فکر میکنیم هر عکاسی که در هر شاخهای کار میکند عکاس هنری است در صورتی که چنین نیست به خاطر همین وقتی بیینال عکاس برگزار میشود یک عکاسی خبری انتظار دارد که به عنوان یک آرتیست مطرح شود و عکسش را باید بر روی دیوار آویزان کنند این طرز تلقی غلط محض است همه جای دنیا بیینالهای عکاسی منحصر به عکاسان هنری است از طرفی برای بیینال لزومی ندارد که فراخوان بدهند که عکاسها جمع شوند تا آمار بالایی به دست آورند و نتیجه بگیریم که عکاسی پویایی داریم."