خلاصه ماشینی:
"خاطره من از پژمان رحیمیزاده به سالهایی برمیگردد که سعی داشت در تصویرسازیهایش میان مکاتب اروپای شرقی و تصویرسازی ایرانی الفت و توازن برقرار کند،بعدها از کامپیوتر هم کمک گرفت و در نهایت اثاری ساخت که حداقل در ظاهر نشان میدادند از کجا آمدهاند!!ولی اینبار پژمان سراغ کاری رفته است که حداقل برای من حیرتانگیز است،اولا پیوندش با تصاویر گذشته را قطع کرده و مهمتر از آن نقاشیهایی ساخته است که نه در فرم و نه در محتوا به هیچوجه با خاطرات بصری پژمان رحیمیزاده مرتبط نیست.
یاد کتابی میافتم که شاعری بر نقاشی دیگر نوشته بود و مایه خنده و تفریح ما را فراهم میکرد،اینبار هم باید از اینکه تصاویر پژمان تفسیر ادبی شوند،ترسید!کار نقاش تفسیر جهان نیست،کار او تعبیر هیچ نشانهأی هم نیست،باید جهاتی بسازد با درختها،آدمها،حیوانات،پرندگان و زمین و آسمان و..."