خلاصه ماشینی:
"مخفی نماناد این مسافرت که در التزام رکاب ناصر الدین شاه قاجار به مازندران صورت گرفته ضمن ملتزمین رکاب ملیجک و رضوانی تخلص شاعری نیز همراه بودند که لدی الاقتضا قسمتی از اشعار آبداری که این شاعر نامدار سروده از نظر خوانندگان عزیز خواهد گذرانید.
صبح از خواب برخواستم1امروز باید برویم(پشن)2بارهای زیادی را با فضولها که بادهباشی اسمعیل سرایدار میباشند روانه شهر کردم و رضا خان کمریانی که قد کوتاه و ریش عنبوه3و سبیل بلند و کثیف و چشمهای سیاه داشت و ابروهائی که مثل زن وسمهکشیده و سرتیب اول است برای بدرقه وارد شد و اظهار دوستی خود را بجا آورد و رفت-معاون لشگر و میرزا علی هم تا دمدر از ما مشایعتکرده و رفتند خلاصه سوارشده و راندیم رسیدیم درب اندرون دیدم عماد الحرم روی صندلی افراسیاب ترک نشسته بود با او تعارفیکرده گذشتیم از بالای سر کاشانک و بالای اقدسیه راندیم به گردنة تلهزر مقبل الدوله از عقب لنگانلنگان میآمد اسبی سوار است غزلرنک4موسوم به چاپ قلی سرش را از توی دو دستش بلند نمیکند و دمش توی کولش فرورفته استخوانهای کفلش مثل دو شاخ برجسته ز پیری آنچنان درهمشکسته که مقعد از سرش بالا نشسته."