چکیده:
در این مقاله به بررسی پاسخهای مختلف به این پرسش پرداختهایم که آیا مفهوم «وجود» در
قضایای هلیه بسیطه، مانند «خدا هست»، محمول است. روشن شدن این مسئله میتواند اعتبار
یا عدم اعتبار براهین وجودشناختی و حتی جهانشناختی را روشن کند.
در بخش اول، مقاله آرا، ادله و نتایج مسئله از دیدگاه فیلسوفان غربی مطرح و بررسی شده
است و بخش دوم، به بررسی آرا، ادله و نتایج مسئله به صورت مقایسهای بین فیلسوفان غربی
و مسلمان میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"این مسئله که آیا وجود محمول واقعی است یا خیر، علاوه بر آنکه خود مسئلهای فلسفی و در خور تحقیق است، آنسان که فارابی را واداشت که در اینباره قلم بزند، کما اینکه از نقل قول فارابی پیداست که این مسئله برای فیلسوفان قبل از او یکی از دلمشغولیهای مهم، جدی و در خور تحقیق بوده است، همچنین در فلسفه دین ابعاد تازهای به خود گرفته است، چرا که اعتبار بعضی از ادله وجود خدا، یعنی برهانهای وجودی، بلکه حتی ادله جهانشناختی در گرو حل این مسئله است، زیرا از نظر منکران وجود محمولی برهانهای وجودشناختی اعتبارشان را از دست خواهند داد و از نظر کانت، برهانهای جهانشناختی بر برهان وجودشناختی مبتنیاند.
قاعده فرعیه نیز بر این اساس، در ظرف تحلیل ذهنی که شیء خارجی به وجود و ماهیت تحلیل میشود، جاری است، اما نه اینکه ماهیت در رتبه سابقه وجود داشته باشد، بلکه در رتبه سابقه وجود موجود است و ماهیت بر آن عارض میشود و این عروض ذهنی است، چرا که در متن هستی دو چیز وجود ندارد تا سخن از عروض یکی بر دیگری مطرح شود.
فرض کنیم ادعای کانت و راسل در تحلیل هلیه بسیطه درست باشد و فرض کنیم مقتضای تحلیل او این است که وجود حقیقتا موضوع است، آیا باز میتوان گفت: برهان وجودشناختی از اعتبار ساقط است؟ به عبارت دیگر، طبق رأی نهایی صدرالمتألهین که مدعی است وجود حقیقتا محمول نیست، بلکه حقیقتا موضوع است، آیا میتوان گفت: برهان وجودشناختی ممکن نیست؟ پاسخ این است که از نظر منطقی هلیات بسیطه حملی هستند و میتوانند به همین اعتبار مقدمه برهان قرار گیرند."