خلاصه ماشینی:
"اینکه آیا زمینهگرایی میتواند خود را از اتهام نسبیت و حتی شکاکیت برهاند یا نه، مطلبی قابل تأمل و توجه است که این مقاله تا حدی بدان پرداخته است، ولی نیاز به بحث و بررسی بیشتری دارد.
مبناگروان نوعا ادعا میکنند که معرفت مبتنی بر باورهای پایه (basicbeliefs) ای است که وثاقت معرفتی ذاتی دارند و این وثاقت، نتیجه تعلق آنها به گونهای از باورها مانند باورهایی در مورد تجربه حسی (sensoryexperience) است.
دیرز (1995(DeRose, «این قانون حسی بودن را تایید میکند که هرگاه کسی اظهار کند که S به P علم دارد، معیارهای معرفت مطرح شدهاند تا حسی بودن باور S به P را برآورده سازند و معیار منتج شده برای همه باورهای در آن زمینه کاربرد دارد.
ولی این ممکن است برای زمینهگرایی سودمند باشد، چون میتواند هم حکم ما به اینکه در وضعیتهای روزمره خود دارای معرفتیم و هم این احساس که شکهای شکاکانه باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد را تبیین کند.
آیا همین چیز برای اسنادهای معرفت بهکار نمیآید؟ شرایط بیانپذیری مدعیات معرفت، با زمینه تغییر میکنند ولی چرا این نشان میدهد که شرایط صدق برای مدعیات معرفت نیز تغییر میکند؟ پاسخ زمینهگرا متکی بر این استدلال است که گویندگان تنها هنگامی محقانه P را اظهار میدارند که توجیه کافی برای ادعای معرفت به P را داشته باشند.
این خروجی، باورهای پایه را در یک زمینه فراهم میآورد، ولی همواره در مورد نظریهای وسیعتر قابل توجیه است، پاسخ زمینهگرا به چنین دیدگاههایی نیاز به استدلالهای تفصیلی در مورد معقول و پذیرفتنی بودن مبناگروی و انسجامگروی دارد."