خلاصه ماشینی:
"1l عاشورا در میدان(1) تشنهتر از فرات آبی نیست و روشنتر از خون، آفتابی.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) بوی سکه، بوی بیعت، پرندگان را نیز مسموم میکند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) این جوان این توفان،کیست که چون بر میخیزد؛ 2l(به تصویر صفحه مراجعه شود) مصطفی علیپور آسمان زمین اوست و پیشانیاش قرآنی گشوده است.
(محرم 67) (به تصویر صفحه مراجعه شود) 3l عاشورا در میدان(2) آه ای فرات چگونه چون گرد باد بر خود نمیپیچی از درد؟ وقتی اینگونه شمشیر،در بازوان تو مینهند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) در کنار تو میدان در آتش عطش خاکستر میشود و تو آرامورام فرو میریزی و در بسترت کهکشانی از فرشته پرپر میشود و تو نرم و سر بزیر بر پنجهء پا میگریزی.
چگونه لختی درنگ نمیکنی؟ وقتی دریایی لبتشنه جامی از عطش را از گلوی کوچک رودی به آسمان خشک تعارف میکند."