خلاصه ماشینی:
"این اولین امتحان قوهای بود که از بچهها گرفتم و خوشبختانه بیشترشان نمرههای بالای پانزده گرفته بودند و این واقعا برایم خوشحال کننده بود تنها چیزی که فکرم را مشغول کرده بود ورقه«زمانی» بود او حتی نمیتوانست علوم را از«رو» بخواند چه برسد به اینکه نمره هیجده نیم بگیرد!
بهترین فردا که رفتم مدرسه بیارمش پای تخته،چون نمرهء ورقهاش هم خوب شده ازش بخوام جواب سؤالات رو پای تخته بنویسه و برای بچهها توضیح بده.
فقط مسئلهای که داره،اینکه موقع درس جواب دادن و یا روخوانی در حضور دیگران دست و پای خودش را گم میکند و دستپاچه میشه و همین مسئله باعث شده که بعضیها فکر کنند که او بعد از 6 سال درس خواندن هنوز روخوانی کتاب را نمیداند!
تصمیم گرفتم هرطوری شده زمانی را وادار کنم در حضور بچهها بیاد و درس جواب بده و یا از روی کتاب بخونه..."