خلاصه ماشینی:
"پسیانی و چرمشیر در بهرهگیری از کمدی طوفان»، آخرین نمایش شکسپیر، سعی دارند در اولین قدم از تضادی ساختاری بهره جویند و ساختارکمدی اثر را به تراژدیای ایرانی و قصهای با حال و فضائی از جنوب ایران تبدیل کنند؛ به تراژدیای که در روایت و بازگوئی داستان از پیرنگی چون «عشق» به عنوان کاتالیزور و پیشبرنده داستان اصلی استفاده میکند تا در فرم اولیه خود نقشی بسزا در میان شخصیتهای نمادینی چون «بیرق» به جای پراسیموس (مرد عارف نمایش شکسپیر)، و دیو یا تیتان (در شکل زمینی آن که زالویی بیش نیست)، و سفید پری و ماهی و آدم در تقابل قرار گیرد و داستانی متفاوت را پیش برد که تنها برخی از نمایههای کلیدی قصه شکسپیری را داراست."