خلاصه ماشینی:
"معتصم لحظهای ساکت میشود و سپس در حالیکه زیر پلکهایش پرپر میزنند، چشم خود را تنگ کرده، میگوید:ـ باید در این خصوص، هوشیاری خود را افزایش دهی و کسی را به عنوان معلم برگزینی که بسیار هوشمند و زیرک باشد و خبره به کار خویش و همچنین، راز نگهدار آنچه از او خواستهایم.
حاکم مدینه، حقوق بسیار زیادی برای این معلم در نظر میگیرد و آخرین سفارش معتصم عباسی را باز میگوید:ـ آنچه را که خلیفه خواسته، باید آرام آرام، در اندیشه کودکان «ابن الرضا» وارد سازی.
حاکم مدینه همانطور که ابروان نقرهای رنگ و سیخ سیخ خود را درهم میکشد، به سخن گفتن ادامه میدهد:ـ از دو پسر «ابن الرضا» او که علی نام دارد، بیشتر مورد توجه است و کار و توجه اصلی تو باید بر او باشد.
اما «ابن سکیت»، معلمی است که به حقایق و واقعیتها، بیشتر توجه داشته، آنچه را خوشآیند و مورد نظر دستگاه حکومتی است، کمتر در کار آموزش و تعلیم خویش اثر میدهد.
او یکبار به دستور متوکل با امام هادی(ع) به مباحثه علمی پرداخته، بخوبی دریافته است که فرزندان علی(ع) هیچگاه با دیگر مردم، قابل مقایسه نیستند، اما اکنون چه باید کرد؟ در لحظهای کوتاه، واکنشی از ذهن «ابن سکیت» میگذرد: مگر میشود همیشه ساکت بود و هر سخن بیخردانهای را شنید و به خاطر حفظ جان چیزی نگفت!"