خلاصه ماشینی:
"در حالی که منتقد ادبی مکتب نقد واسازی )msicitirc evitcurtsnoced( به ظرایف و صنایع بدیعی به کار رفته در یک متن-که غالب مضمون اصلی و محوری متن را تحت الشعاع خود قرار میدهند یا آن را کم رنگ میسازند- میپردازد،منتقد ادبی مارکسیست از این راهبرد انتقادی استفاده میکند تا نشان دهد که چگونه متن،یک ایدئولوژی مسلط خاص یا یک شیوۀ تفکر خاص که حسب تصور عامل تعالی آن متن به شمار میرفت،به حساب آورده نمیشود.
در ادامه،نگرش دیالتیکی بدیلی ارائه میدهند که جنسیتهای مختلف [زن و مرد]را به مثابۀ ساختی اجتماعی و تاریخی تلقی کرده و از قطببندی آنان به زنان خوب تحت ستم و مردان یکسره بد سلطهگر احتراز جسته،به بررسی مکانیسمهای ستم و سرکوب و نیز منشأ نفوذ زنانه و تحول مترقیانه میپردازد: تحلیل فمینیستی مادیگرا دید پیچیدهتر و در نهایت نه چندان غمانگیز از تاریخ به دست میدهد؛ در حالی که تحلیلهای دیگر عرصۀ جهان و تاریخ را به دو قطب متضاد مرد و زن،مذکر و مؤنث تقسیم میکنند؛روابط جنسی را به دو صورت روابطی کاملا ساده و یکدست پدرسالاری دانسته؛و زنان را به طور عام ناتوان و عموما خوب تلقی میکنند.
تأکید بر«ساخت یافتگی» )ssendetcurtsnoC( یکی از عمدهترین تأثیرات این مکتب نقد به شمار میرود؛و به علاوه نکات مرتبط دیگری نیز در کار است،از جمله اینکه فرهنگ نه تنها عرصۀ مبارزه برسر تعریف واقعیت به شمار میرود،بلکه عرصهای است برای نفس تعیین و مشخص ساختن واقعیت؛و نیز اینکه به عنوان یک ساخت تاریخی که در تکوین ساختار اجتماعی واقعیت مشارکت دارد،از دیگر صورتهای گفتار نظیر فیلم و آگهیهای تبلیغاتی جداییناپذیر است."