خلاصه ماشینی:
"فرض کنیم که ارزشگذاری اخلاقی لازمهء کمال«شکل زندگی»باشد،اکنون هر نظریپرداز(غربی)در اتخاذ موضع نسبت به آنچه در جهان سوم توسعه شمرده میشود چه حوزهء دیدی دارد؟آیا کار هر متفکر(غربی)به ناگزیر کم یا بیش اروپایی شکل یا اروپایی مدار است؟آیا،به عکس مجموعهای از«بسایط اخلاقی»وجود دارد که میتوان به یاری طلبید؟در یک کلام،ما چه موضعی میتوانیم اتخاذ کنیم و چگونه(اگر ممکن است)آن را مشروع میکنیم؟ من در اینجا(در ادامهء بند 1)بحث را با عرضهء دلایلی آغاز میکنم در اینکه چرا«توسعه»را اصطلاحی اخلاقی-سیاسی شمردن هم شایسته است و هم یاریگر.
سپس به ملاحظهء خاستگاهها و دامنهء این مفهوم(بند 2)میپردازم و،با عرضهء یادداشت (ثانوی)کوتاهی دربارهء ظرافت استدلالی که امری را شکل میدهد که انعکاسی بودن آن مورد تصدیق است،از ارائههای مختلف آن در کارنامهء تحقیقات راجع به توسعه در بعد از جنگ بحث میکنم(بند 3)و بالأخره،آنچه را به نظر من استلزامات علی و واضح برای نظریهپردازی میاید(بند 4)متذکر میشوم.
1-2 به نظر من میآید که بحث از مفهوم«توسعه»[ tnempoleved ]به منزلهء اصطلاحی اخلاقی-سیاسی هم شایسته است و هم یاریگر،یاریگر است،از این حیث که مباحثه دربارهء موضوعات توسعه را برای اینکه به طور انعکاسی حساس شوند اجازه میدهد:یعنی،استدلال بهتر را جایز میسازد.
وقتی تبیینهای مقید تغییر اجتماعی،در زیر استیلای علم اقتصاد از حیث فکری تنگنظر،تظیم شوند،در پرتو مساهمتهای علوم اجتماعی به طور کلی و تجربهء شکست نظریهء متعارف و مقبول یا برای درک نمودار وظیفهء توسعه یا فراهم کردن بصیرتهای مفیدی به آن،آنگاه مفهوم مورد تأیید از ترقی نیز به شیوهء مشابهی به تجدیدنظر درمیآید."