خلاصه ماشینی:
"اگر داشتند در ازای مهربانی و بخشندگی بیدرمن و همسرش آن دو و خانهشان را،نمیسوزاندند و به گونهای تمثیلی تا رسیدن به مقام«ادارهکنندگان فاشیست کورههای آدمسوزی»جهنم ارتقا پیدا نمیکردند؛آنها به گونهای،به شیطان نزدیکاند و این را حتی اقرار میکنند،بیلزباب که همان اشمیتز است صراحتا به بیاعتقادی خودش اعتراف میکند: بیلزباب:...
نتیجهای که از این نگرش ماکس فریش میتوان گرفت آن است که بنیانهای هر دو جهان،جهان موجود و جهان ثانی و نادیدهء پس از مرگ،که در آن گناهکاران به جهنم و بیگناهان به بهشت میروند،هر دو به گونهای،به فاصله طبقاتی و دو قطبی شدن جوامع انسانی،ارتباط دارد؛جایی ماکس فریش وقتی به بهشتیان اشاره میکند آنها را نیز آدمهایی گناهکار،اما سرشناس و دارای جاه و مقام معرفی میکند که به دلیل همین اقتدار طبقاتی،به رغم آتشافروز بودنشان، به بهشت رفتهاند؛یعنی اینکه همیشه و حتی در آن دنیا هم،سرمایهدار و حاکم باز صاحب قدرت و بهترین امکانات است:این نتیجهگیری،پوچی و بیهودگی دنیای طبقاتی شدهء دوران ماکس فریش و تسلط و نفوذگردانندگان و جنگافروزان را به نمایش میگذارد: شخص:ناامیدکننده است..."