خلاصه ماشینی:
"پس تپیدن، همان بیقراری و ناآرامی است: بیتابی نفس، تپش آهنگی فناست گردی که میکنی به تک و تاز میدهند و گاه نیز بیتابی و غبار و نفس همخانه شدهاند: باز بیتابیام احرام چه در میبندد، کز غبار نفس صبح، کمر میبندد؟ به این ترتیب در مییابیم که غبار در این هستی بینهایت و شگفت، دچار شور و غوغاست، از راز و رمزها میگویند و آرام ندارد و میداند که در تپشآباد هستی، آرامش بیمعناست: دیگر به کجا میروی ای طالب آرام؟ گردون، تپشآباد و زمین، زلزله دارد در مصراع دوم بیت مورد بحث، رم غزالان یا رمة غزالان، کنایه از «رم وحشینگاهان» است که معمولا آرامش ندارند و در جایی متمکن نمیشوند.
نگاه وحشی، نگاهی است که به خود خیره نشده و در عین حال که وحشتزده است، به یک نقطه متمرکز نمیشود و بیدل نیز از خداوند اندکی آرامش و تمکن از خدا برای رم وحشینگاهان میخواهد و میگوید: الهی!"