خلاصه ماشینی:
"از سویی دیگر این شایستگیها،این والاییها از آنجاست که او بیچون است از دریای لغزان چونی و چندی رهاست،همهء پدیدههای هستی جز خدا،در این دریا به ناچار شناورند،پس جهان آفرینش جهانی است یکسره داد آیین اما زمانی که این جهان بیرونی،درونی میشود به انسان میرسد.
یعنی هیچ انسانی،هرچند بسیار نیرومند،حتی اگر او را آسیبی بزرگ،برای جهان بدانیم؛نمیتواند روندها و سامانههای فراگیر هستی را آنچنان دگرگون بسازد که تباهی و کاستی و کژی در آفرینش پدید بیاورد؛ آنچه که میماند برای بیدادگر تنها این است که سرنوشت خویشتن را در این میان تباه کرده است.
اگر چنین شهریاری بر جهان فرمان براند به ناچار دادگر و فرهمند خواهد بود؛زیرا که گیتی در چشم چنین شهریاری،بازتاب و نمونهای از مینو است؛آنچنانکه خود او بازتای و نمونهای از خدای خود است یعنی خدایی خرد اما خدایی خرد که خویش را میشناسد به خدایی خود فریفته نمیشود او میداند که این خدایی وابسته است به چون؛ بیچون نیست.
انسانی که نتوانسته است من خرد ناچیز کرانمند به چون فردی خویش را در آن خوی بیکرانهء بیجون به فنا برساند؛انسانی است که هنوز به آگاهی نرسیده است؛این انسان دوگانهپرست است؛هنوز نتوانسته است به یکتا خداوند که معنای آن یکتایی و یکپارچگی هستی است راه برد،باورمندی،روشنراهی،بینادلی هنگامی آغاز میگردد که این من در آن خو از هم بپاشد و رنگ ببازد،اینجاست که آدمی که قطرهای بوده است خرد؛دریایی میشود پهناور.
«خرد»دومین پایهء سامانهء هستی: اما آن زمان نیست من به آن سه پایهء دیگر نیز بپردازم؛اگر داد در این معنایی که گفتیم پدید آمد به ناچار هم خردمند است،هم نامور،هم شادمان،سه پایهء دیگر که زندگانی به آئین و دادگرانه آدمی در گرو آنهاست و به آنها آمیخته است یکی خرد است."