خلاصه ماشینی:
"در جهل عرب هر دو یکی است شأن این زنده به گوران کماکان بسیار تو نبودی و از این پیش چه گلها در باغ رفته اینگونه به تاراج زمستان بسیار واحهای بود جهان، گمشده در ماسه و باد دشت بیحاصل در معرض طوفان بسیار به نسیم تو خود این ابر سترون آورد جنگل سوخته را مژده باران بسیار ...
حلیمه گرم تماشای کودکی شده است که چشمهایش به رازی در او نهفته گواست ¨ کتابهای مقدس نوشتهاند: «احمد» کسی که وعده پیغمبران پیش از ماست کسی که آتش «آتشکده» نشسته از او کسی که آمدنش لرزه بر تن «کسری"ست کسی که مهر نبوت میان شانه او زبان به راز مگو باز کرده و گویاست کسی که سایه او آفتاب عالمگیر!"