خلاصه ماشینی:
"قرار بود به کسانی که تماس میگیرند،بگویم بعد از ظهر ساعت 16 درب ورودی پایانه مسافربری مشهد جمع شوند و از آنجا برای شرکت در مراسم فردای بهشت زهرا حرکت کنند.
ساعت 13:به شمارهای از داخل شهر مشهد جواب میدهم،صدا زنانه است.
ساعت 17:یکی از بچهها تماس میگیرد.
بعد از صحبت مفصل با مسئول انتظامات، معلوم میشود مأمور نیروی انتظامی به بچهها دستور جمع کردن پلاکاردها را داده و آنها هم کلهشقی کردهاند.
-مردی با لهجهای متفاوت تماس میگیرد:ما عدهای از بچههای مجاهد افغانی هستیم،آمادهایم که اعزام شویم.
این تماسها همه مربوط به روز اول است.
-مردی با لهجه عربی تماس میگیرد:ما گروهی از مجاهدی افغانی هستیم که در جنگ به ایران آمدیم و علیه صدام جنگیدیم.
یک روز مانده به پایان جنگ،توی یک مغازه خواروبارفروشی در یکی از نقاط شهر پیرمرد رفتگر محله در حال صحبت با صاحب مغازه بود، میگفت:این شماره را حسن آقا بهم داده میخواهم تماس بگیرم و بروم لبنان،شما نمیآیی؟!!"