خلاصه ماشینی:
"فرستادن مأمور برای کشتن پدرم تبعید بقم خانم دایه محمد علی میرزا با شنیدن این صحبتها خیلی ناراحت میشود خدای بزرگ چه میشنوم راستی میخواهند حاجی امام جمعه را بکشند.
محمد علی میرزا برای صرف غذا بسر میز میرود دایه خانم از موقع استفاده کرده و خود را محرمانه بدرب بیروین میرساند و آنچه شنیده بود گزارشش را بشوهر خود میدهد.
آقا میفرمایند آقای معاون السلطان شما میدانید من غریب هستم عائله دارم کجا بروم،آنها چه بکنند؟ آقا بهترین جا منزل خود من هیچکس باور نمیکند که آقا در منزل دایه محمد علی میرزا مخفی شده باشد.
حشمت الدوله از طرف محمد علی میرزا خدمت آقا آمده پس از مذاکره و صحبت زیاد با اینکه خانم مریض بودند یعنی مسافر داشتند."