خلاصه ماشینی:
"از شنیدن این خبر حال بسیار بدی پیدا کرده بسر زنان و گریه کنان بدون آنکه به برادرهایم اطلاع بدهد،یا یک چنین فکری بنظرش برسد،چون دیوانهای راه بناب را در پیش میگیرد نالان و گریان راه میسپرده تا اینکه در نزدیکی های پل موسوم به صافی که در مراغه(صلوفی چائی)میگویند،حاج حمید و حاج میرزا حسن شکوهی(شاعر معروف)و چند تن دیگر او را دیده از رفتنش مانع شده و بخانه برمیگردانند همینکه بخانه میرسند،میبیند اهل خانه هم از قضیه مطلع شدهاند و عده زندکی بعد از مردن 3 عبداله سیفی بنابی کثیری بمنزل ریخته و شیونی بپا کردهاند همه میگفتهاند که کشته شدگان عبارتند از میرزا علی اصغر که مجاهد شده بوده و اسماعیل بچه هفت ساله او و محمد حسین نوکر خانه..."