خلاصه ماشینی:
"هایدگر در چارچوب این واقعیت با یورک موافق است که فلسفه خود یک امرتاریخی )hcilthcihseg( است و اینکه پرسش از روش کار مورخین با تاریخ با پرسشهای فلسفی در مورد همه شرایط امکان تفکر تاریخی پاسخ نخواهد داد(نگاه کنید به 902,ZS .
اگرچه میتوان بدین ترتیب تاریخ عدم رضایت هایدگر از فلسفه تاریخ گذشته را دنبالکرد و انگیزش او را برای توسعه یک فلسفه هستیشناسانه از تاریخ در هستی و زمان فهمید،ولی هیچ دلیلی برای پذیرش غیر انتقادی این بازگشت هستیشناسانه وجود ندارد،این مسالهباید بدین ترتیب مطرح شود که آیا«بنیادکردن»علم تاریخی در وجود تاریخی،آن چنانکههایدگر به تبعیت از دیلتای و یورک تلاش میکند انجام دهد،حقیقتا معنی دارد یا خیر.
آیا این بنیادهستیشناسانه تاریخ در تاریخ ضرورت دارد و آیا واقعا دارای نتایجی مهم برای تاریخنگاریاست؟فقط هنگامی میتوان به این سؤال پرداخت که نخست این نکته را ملاحظه کنیم کهچرا هایدگر در هستی و زمان فکر میکند که حرکت از eirotsiH tiekhcilthcihcseG وارتباط اشتقاقشناسانه nehehcseG حقیقتا گذر به سطوح بنیادیتر و هستیشناسانه است ونه صرفا تغییر مساله یا انتقال به مفاهیم در واقع متمایز-و در معنیشناسی مرتبط-از تعابیرفوق.
اگرچه تاریخ باید این دادهها را گزارش کند،نکته اساسی هایدگر آنست که مضمون تاریخ صرفا واقعی نخواهد بود26او معتقد است کهاین واقعیات فقط نتیجه انتخاب ثابتی از وجود است و کار مورخ در اساسیترین وجه آن بازسازی واقعیات نیست،بلکه بازسازی امکانات یا انتخابهای وجودی موجود در تحتسرنوشت تاریخی افراد و تقدیر مردمان است.
هایدگر حد اقل در هستی و زمان به نظر میآید که مدعی است گزارش تاریخی او معتبراست،چون او این تلاش و زوال تاریخی فلسفه را به صورت«نقدی متوجه به امروز و روشیغالب برای بررسی تاریخ هستیشناسی»تلقی میکند )32-22,ZS( ."