خلاصه ماشینی:
"و صبح روز بعد باز جرینگجزینگ پول زنگ کار زندگی روزانه را نواخت و دیگر همه چیز فراموش شد،تنها بهنگام عصر باز روزنامهها را با بیحوصلهگی ورق زدیم و اخبار تازهای را خواندیم زیرا باینکار عادت داشتیم و مطالعه این اخبار دیگر جنبه عادی و طبیعی پیدا کرده است بدون آنکه کمترین حس را در ما برانگیزد و یا دستگاههای مسئول را از خواب بیدار کند:جسد دو نوزاد که درون قنداقههای تمیز و زیبائی پیچیده شده بود در خرابهای نزدیک زمینهای خزانه پیدا شد.
راستی چرا؟مگر رابطه شما و خانواده بزرگ اجتماع،جامعه ایرانی،تکرار میکنم جامعه ایرانی،درهم گسسته است؟از انسانیت قهر کردهاید؟تقصیر کیست؟زمان و زمین یا خودتان آه گره برابر وان نازک یا درشت خود نیاندازید،نویسنده را متهم ببدخوئی و افترازنی نکنید«حقوق امروز»را که بیپروا برای بیداری ایرانی تلاش میکند،محکوم نسازید!!
این فاجعه ننگین را چگونه تحمل خواهید کرد؟یک جوان،که فوران غرایز جنسی او را بپای جنایتی سهمگین برده است با خونسردی چندشآوری ادعا میکند:«شیطان توی جلدم رفته بود!»."