خلاصه ماشینی:
"لالوهاز ، هسه ترجمة حمید داکری نیلاگو یظ !ناق فوک شاعر!ینی ، قتی جوان بود أصرا!
که همه جیزصا فرا گیرد و حوذ را در طر آنجه له لطنر سمکلر ؤأ !!اخ!ا ف مربر ، ط می ون کامل کند .
. اقا غریمد لبخند می زد ؟ تسکلر رتءخواند ، شعری کامل که هر آنچه را مرد جوان حس کزده لود تهـاسلی د - ی شد ، چنان ریبا ، کامل سروده شده بود که دلب او از حیرهـ ، ایسناد .
بنابراین از شما تفاضا می کنم بکذأرب ثذتی دیگر دجرث سانم ، قحصیلاتم را ادامه دهم ، چرا که به نظر می رسد ، قتی زن دانشه ساشم ر مدیریت خانه به عالدهء من باتسد دینهر فرصتی برای بیان افثارم حوا هم داشت .
اش سحنان حیرت پدر را برانگیت ،، گفت : " بی تردید این صر - ی باید بیش از هر چیزی برای تو عزیز باف ."