خلاصه ماشینی:
"خودت را نذر دیدار خودت کرده بودی.
من خودم را نذر دیدار تو باید میکردم.
نذر شهادت کرده بودم.
نذر کرده بودم تا یک ماه ظرفهای هم قطارانم را بشویم تا به قطار تو را دیدن برسم،ایستگاه شهادت1!
شفیعان هم ما پیمان بسته بودیم،پیمان رسیدن.
پیمان بسته بودیم دست هم را بگیریم،به خدا برسانیم،پیمان ولایت بسته بودیم،در روز ولایت،عید غدیر خم،من جواد را صدا کردم، مفاتیح خواستم.
میخواستم عقد اخوت را بخوانم،میخواستم خودم را بچسبانم به آنها که شوق به خدا رسیدن داشتند، میخواستم بچهها را نمکگیر این پیمان کنم تا شفاعتم کنند،همدیگر را شفاعت کنیم تا برسیم.
برادر شدیم،برادر دینی،به نام ولایت برادر شدیم،گفتم:«حالا که باهم برادر شدیم،هرکس در این عملیات شرکت کرد و شهید شد موقع ورود به بهشت بقیه برادرانش را شفاعت کند»از زیر قرآن رد شدیم به سمت شلمچه2؟ پی نوشت (1).
حسین عاقبتی،همرزم شهید.
محمد جواد انبیایی،همرزم شهید."