خلاصه ماشینی:
"رفته رفته زندانها پر شد؛به تزار اطلاع دادند که تعداد زندانیها زیاد شده،دستور چیست؟ تزار کمی ریش حنایی خود را خارید و آنگاه گفت:به زندانبان بگویید،شبی سه چهار تا از آنها را مرخص کنند؛البته این بخش نامه،یک تبصره داشت؛منظور از«مرخص»،به معنای آزاد کردن زندانیان نبود؛بلکه منظور تزار،مرخص نمودن آنان از قید حیات بود!روزنامهها مدام، تیتر میزدند که،تزار هر شب چند زندانی را مرخص میکند!
زندانبانها بعد از مدتی،به این فکر افتادند که«هم فال هم تماشا»راه بیندازند؛یعنی هم انقلابی بکشند و هم تفریح کنند؛براساس همین توافق،شش زندانی نگون بخت را حاضر میکردند و دور یک میز،بر گرد همدیگر مینشاندند؛بعد،یک رولت میآوردند و درون استوانهی فشنگ خور آن فقط یک فشنگ،جای میدادند؛بنابراین رولتی که دست زندانی قرار میگرفت،یک تیر بیشتر نداشت...
برای انجام این بازی خشن،تیر را در فشنگ خور میگذاشتند و یکی دو بار آن را میچرخاندند؛بعد آن را دست یکی از زندانیان میدادند.
شخص زندانی باید آن را روی شقیقهی خود میگرفت و شلیک میکرد؛اگر فشنگ دقیقا،در همان خانهای بود که چکش روبروی آن قرار داشت نتیجه، معلوم بود؛ولی اگر نداشت،زندانی اول،اسلحه را به زندانی بعدی میسپرد."