چکیده:
نظریهی کارکردگرایی یکی از چند نظریهی کلاسیک در جامعهشناسی است که چارچوب روششناختی آن را میل دورکیم پایهگذاری کرده و گسترهی آن از فرانسه،به کل اروپا و آمریکا بسط یافته است.این مقاله ابتدا به بازسازی،نقد و بررسی ساختار منطقی تبیین کارکردی پرداخته،سپس تفاوت این نظریه را با تبیینهای غایتشناسانه،فایدهگرایی و پراگماتیسم بیان میکند.ابهام در واژگان کلیدی این نظریه(وضعیت بهنجار،کارکرد و نظام اجتماعی)،نقدناپذیری،ماهیت غیر تاریخی و ناتوانی آن در تبیین مناسب برخی از پدیدههای اجتماعی از جمله نقدهای واردشده بر این دیدگاه هستند که در این مقاله بحث و بررسی شدهاند.در پایان پیشنهاد شده است که در هنگام استفاده از تبیین کارکردی،به مشکلات روششناختی آن و چگونگی تأثیرپذیری مطالعات اجتماعی از این مشکلات توجه شود.
خلاصه ماشینی:
"حالتی را در نظر بگیریم که در آن،نیاز کارکردی به b وجود داشته باشد؛ p هم قدرت تولید b را دارد؛ s هم تمایل دارد که باقی بماند؛اما آیا خود s در تشخیص لزوم b و نگهداری s برای تولید آن نقشی دارد؟آیا این کار به صورت خودبهخودی صورت میپذیرد؟یا افراد آن جامعه هستند که موجب نگهداشتن p در s میشوند؟از آنجا که دورکیم علیت را پذیرفته،بقای p در s نمیتواند خودبهخودی باشد و از آنجا که دورکیم،کلگرایی روششناختی را پذیرفته،نمیتوان از عاملیت افراد صحبت کرد؛ پس ناچار،باید«عاملیت s »را هم یکی از مقدمات ساختار منطقی تبیین کارکردی دانست.
به نظر براون، بهرهگیری دورکیم از واژهی«نیاز»برای بیان کارکردهای مختلف عناصر جامعه،تبیین کارکردی را به نوعی تبیین غایتشناسانه،تبدیل میکند؛ازاینرو،جدیترین مشکل کارکردگرایی دروکیمی را غایتشناسانه بودن آن معرفی میکند و معتقد است که برای فرار این مشکل باید از مفهوم«شرط لازم برای بقا»به جای مفهوم«نیاز»استفاده کرد (ترنر،1373،ص 35)؛در حالی که مرتون تمامی انتقادات بروان را بر مفهوم«شرط لازم برای بقا»نیز وارد دانسته است(گروثرز،1378،ص 84).
حال اگر کسی،براساس شواهد تجربی مدعی شود که هیچ کدام از این دو اتفاق نیفتاده است،پیروان نظریهی کارکردی میتوانند ترفندهایی بزنند تا چنین شاهد نقضی نظریه آنها را ابطال نکند؛برای مثال،با ارایهی ملاکهای جدیدی برای انسجام اجتماعی نشان دهند که جامعهی مورد استناد،فاقد انسجام اجتماعی ادعا شده بوده است یا هنوز برخی از کارکردهای آن نهاد خاص کشف نشده است و یافتن آن کارکردهای پنهان را مشروط به گذشت زمان بدانند."