خلاصه ماشینی:
"جناب آقای دکتر غلامرضا باهرکه از پزشکان فاضل کشور و از علاقمندان خاندان رسالت،میباشند و دربارهی آنها سرودهای ارزشمندی دارند،از این دو بیت استقبال نموده که هم اکنون از نظر خوانندگان گرامی میگذرد: دفتر مجله «عنایات تو قطره دریا کند» «یکی روستا،دختری ماه رو همی رفت دوش و بدوشش سبو سبوی خود از آب پر کرده بود همی داشت با خویش این گفتگو:» که در این سبو مایه زندگی است حیات جهانی است در دست او همه لطف حق بود با بندهاش سبوگر پر از آب کردم نکو وگرنه سبو میشکست و مرا نبودی به برگشت در خانه رو گواراست آبی که اندر سبوست به کام محب و به کام عدو بشارت ز رحمانی او دهد سرازیر گردد چو اندر گلو ز نوشیدنش رفع گردد عطش فروغ آرد در تن ما همو بلی هستی ما ز آبست و بس چه اندر بحر باشد چه اندر سبو بهر قطره زان حکمتی خفته است بچشم یکی عارف نیک خو اگر ابر رحمت نبارد به کوه بسالی شود دجله هم زشترو بپرهیز از خشم آب آفرین نه مغرور باش نه پرخاشجو خدایا به ما ناشپاسی مبخش مبر آب ما و مبر آبرو اگر برکنی آب را از زمین برآید زخلق جهان های و هوی زامر تو هر جوی،گردد پرآب که گفت آب رفته نیاید به جو؟ عنایان تو قطره دریا کن در این ادعا نیست سری مگو هم از امر تو قطره سیلی شود جهانی کند درهم و زیرورو گهی هم شود شبنمی همچو در طراوت دهد بر گل،از رنگ و بو شکافی اگر قلب یک قطره آب در آن نقشی از حولقه1بینی و هو2 به علامه آن مرد عارف درود که دم زد از آن دختر ماهرو (سعید از جعلنا من الماء حی) بخوان قصهء دوش و آب و سبو (1)."