خلاصه ماشینی:
"ستوان عطوان فرمانده نیروی حاضر در هویزه دو نفر زن مجروح را که با مدافعان شهر همکاری کرده و در کنار تفنگشان به زمین افتاده بودند،با چند شلیک تیر خلاص اعدام کرد.
ستوان عطوان با خشم گفت:«ای عربهای خائن،چرا در برابر ارتش رهاییبخش عراق مقاومت کردید؟مگر ما اعلان نکرده بودیم که برای نجات شما اومدیم؟شما به آرمان همهء اعراب خیانت کردید.
ستوان عطوان مدتی به فکر فرو رفت و پس از لحظهای مرا به سنگر خود برد و گفت بعد از یک ساعت دیگر دختر را برای ادامه بازجویی به سنگر او ببرم.
پس از لحظهای دخترک وحشتزده و خونآلود با پیراهن دریده شده از سنگر خارج شد و فریادکنان سر به صحرا گذاشت و چند نفر سرباز از پی او دویدند.
ستوان عطوان بدون پیراهن روی زمین افتاده شکمش از هم دریده شده بود و از آن وحشتناکتر اینکه سرش از تن جدا شده و به گوشهای پرتاب شده بود."