خلاصه ماشینی:
"کاشان رحیمزاده قسمتی از اشعار آقای فخر الدین حجازی ای مسلمانان خدا را همتی آه و صد افسوس زین وضع خراب دشمان هشیار و ما جمله بخواب هستی ایمان به یغما رفته است دزد دین اندر کمین بنهفته است بیخیالی کار ما را ساخته است جملهء ما را ز دین پرداخته است حشمت و جاه و جلال ما برفت عزت و فضل و کمال ما برفت زین تأمل بس بما بیداد شد هستی ایمان ما بر باد شد سستی ما دین ما را کرد سست خار غم در گلشن ایمان برست روی بر دنیا و پشت ما بدین ما بخواب و خصم ما اندر کمین دشمن اندر حیلهء خود پافشار لیک ما از اهل ایمان برکنار جملگی در فکر دخل خویشتن روح ایمان نیست ما را در بدن جملگی اندر خیال مال و پول دین چو بسم الله و ایشان همچو غول هست تاجر در خیال احتکار مستمند از حرص او شد خوار و زار کاسب اندر کسب خود دزد و دغل کمفروش و گم در مکر و حیل مالکین مر زارعین را دشمنند جمله در بیداد چون اهریمنند جمله دوری جسته از ایمان خویش زین سبب احوالشان گشته پریش دین شده بازیچهء دست خسان گشته آئین،خوار پیش ناکسان دشمن اندر کار خود گشته جسور از تعصبهای بیدینی غیور تا بحدی گشته این دین حنیف از رکود و از خماد ما ضعیف گاه نادانی مثال کسروی میکند برپا اساس کجروی پاکدینی آورد از بهر ما..."