چکیده:
تساهل و تسامح از اصطلاحات رایج در فرهنگ غرب است که غالبا از آن به عنوان شیوهای مناسب و کارساز
در رفتارهای دینی، اخلاقی و سیاسی یاد میشود. در این مقاله با صرفنظر از مباحث دامنهداری که میان
اندیشمندان بر سر حدود و قلمروهای مختلف تساهل و تسامح در گرفته است، پس از اشارهای کوتاه به مفهوم
این اصطلاح، به بررسی مبانی غربی اندیشه تساهل میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"(2) یعنی اولا تساهل باید در میان افرادی باشد که به نحوی با هم اختلاف دارند، بنابراین، مدارا و همزیستی مسالمتآمیزی که در میان افراد جوامع یک رنگ و همعقیده وجود دارد، از تعریف تساهل خارج است؛ ثانیا با شرط دوم، آنگونه تساهلی که از روی بیاعتنایی و بیتفاوتی باشد، خارج میشود؛ چرا که تساهل مورد تعریف، همراه با مخالفت و ناخشنودی است و در آن میل اصلی به همین مخالفت و مقاومت است، اما به دلیلی این میل سرکوب و مهار میشود؛ در حالی که در بیتفاوتی اصلا میل به مخالفت وجود ندارد.
مسلمانان امر به «تساهل و تسامح» شده باشند (1) ؛ لیکن آنچه از مجموع معنای لغوی و اصطلاحی تساهل و تعریف رایج آن در غرب به دست میآید، این است که تقریبا بهترین معادل برای چنین معنایی همان اصطلاح حلم و بردباری است که در اسلام مطرح است و احیانا به عنوان ارزش اخلاقی شناخته میشود.
هر چند نقد شکاکیت و نسبیگرایی مجالی گسترده میطلبد، (2) یکی از اشکالات بسیار روشن این مبنا درون ناسازگاری آن است؛ زیرا در صورتی که معیار واقعی و مطلقی برای ارزیابی صحت و سقم ادعاهای گوناگون وجود نداشته باشد، طرفداران عدم تساهل و خشونت، استبداد و دیکتاتوری، نازیسم و فاشیسم نیز میتوانند ادعا کنند که نظریه آنان، دست کم به اندازه نظریههای مخالف، درست وبه حق است."