چکیده:
پدیده تفسیر را نمیتوان دارای آغازی مشخص در تاریخ بشر دانست. انسان همواره در برابر پدیدههای
مختلف هستی، واکنشی ذهنی از خود نشان داده است که بر آن، نام فهم نهاده و بیان و توضیح آن به دیگران را
تفسیر خوانده است. هرمنوتیک نیز اصطلاحی است که در چند قرن اخیر رواج یافته و در رایجترین کاربردش
با روششناسی تأویل برابر گردیده است. نویسنده در این نوشتار اشارهای گذرا به نسبت میان این دو مقوله
دارد.
خلاصه ماشینی:
"در واقع معرفتشناسی کانت را میتوان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیک دانست؛ زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانی دستوری در انحصار الاهیات مسیحی جهت توضیح گزارههای کتاب مقدس قرار گرفته و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفی برون افتاده بود.
(1) نتیجه این بحث مختصر آن که هرمنوتیک در دوره تاریخی خود شاهد دیدگاههای متعدد و رهیافتهای متنوعی بوده که بدون آشنایی با آنها نمیتوان نسبت درستی میان این حوزه معرفتی با حوزه تفسیر برقرار کرد.
با این حال رویکردهای متفاوت تفسیری در تاریخ اندیشه اسلامی نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتا متفاوتی میان مفسران است که مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیش فهمهای مفسران توانا ساخته، امکان ارزیابی تفاسیر آنها را بر اساس مبانی و روش های تفسیریشان فراهم میسازد.
این در حالی است که امروزه بسیاری از متألهان مسیحی در نزاع وحی زبانی و غیرزبانی که نزدیکی بسیاری با نزاع وحی لفظ و معنا در الهیات اسلامی دارد طرفدار نظریه غیرزبانی هستند و روشن است که دیدگاه هرمنوتیک فلسفی با پذیرش انحصار وحی به معانی و نسبت دادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالشهای کمتری مواجه خواهد بود.
البته از این واقعیت نیز نمیتوان غافل شد که بحث اعجاز قرآن در دورهای خاصی (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث کلام اسلامی درآمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیینها و تقریرهای متعدد و متفاوتی بوده و از سوی دیگر با چالش و اشکالاتی نیز مواجه بوده است."