خلاصه ماشینی:
"حالا چرا اینطوریه؟برای اینکه حرف خرج نداره!درست میگم یا نه؟ شما نگاه کنین!پارسال توی همین مدرسه، یه خانم ناظم بود،و الله چی بگم؟نمیدونم غیبته،غیبت نیس...
یه روز که خیلی دیر تشریف آورده بودن، رفتم جلو،سلام کردم و گفتم:«چه عجب سحرخیز شدین!؟» گفت:«هیچی نگو که اوقاتم تلخه.
گفت:«مگه دولت چقدر به ما حقوق میده؟» گفتم:«حالا شما چرا تلافی حقوق دولتو سر بچهها خالی میکنین؟مگه روز اول نمیدونستین حقوق معلمی چقدره؟» بعد هم بهش گفتم:«ببخشین خانم ناظم، اصلا میدونین اشکال شما چیه؟» گفت:«نه».
» گفتم:«اختیار دارین خانم،کی از شما بهتر؟شما بهترین معلم این مدرسه هستین.
» توجه فرمودین این دو تا معلم چقدر باهم فرق دارن؟اون یکی به خاطر پول معلمی هر روز دیر میاد،ولی این یکی میگه چون بیحوصله شدم،صلاحیت معلمی ندارم و به خودش اجازه نمیده باعث ناراحتی شاگرداش بشه.
وگرنه کی میگه حقوق معلمی کافیه؟!نخیر خیلی هم کمه،ولی تجارت که نیس!معلم که شدی باید همه چیز و فراموش کنی."