خلاصه ماشینی:
"ای پیر خسته ای سنگ صبور همیشگی چهقدر دیر فهمیدم که نگاه شماتتبار تو در کلاس بانگاه مهربان مادرم در خانه یکی بود مهری سنجابی معلم از کدامین دیار میآیی که پر از آفتاب و آینهای این منم از تبار تاریکی و تو از ایل آب و آینهای روزهای گذشته یادم هست روزهای کتاب و درس و کلاس روزهایی که خوب و ماندنیاند مثل یک نامهء پراحساس کاش آن روزهای خاطرهخیز مثل باران دوباره برمیگشت غم و تنهایی و جنون میرفت ابر و ماه و ستاره برمیگشت ای معلم!که رهنمای منی روز و شب با چراغی از امید بعد کوچیدن تو میمانیم من و این روزهای بیخورشید مثل خورشید و مثل اقیانوس تو پر از نور و روشنی هستی و همیشه در این سکوتستان مثل شعری شنیدنی هستی صدیقه حسنپور به همهء معلمان عزیز بهار یا خورشید همیشه سبزترینی اگرچه میسوزی تو بهترین غزلی،شعر ناب امروزی تو دستهای دلم را چه ساده میگیری و انتهای شبم را به صبح میدوزی به عشق مهر هزار آفرینت ای خورشید نشستهام که بیایی مرا برافروزی تو را به شمع شباهت نمیدهم زیرا تو عاشقانهتر از سوز شمع میسوزی تو را چگونه بنامم بهار یا خورشید؟ همیشه سبزترینی اگرچه میسوزی سید احمد حسینی«فرهاد» مشق نور آنچه با شب مشعل خورشید تابان میکند نام تو با تیرهروزیهای انسان میکند بغضها را اشک،ابر تیره را باران نرم دیدنت هر مشکلی را سخت آسان میکند درس تو اکسیری از اشراقهای عیسوی است خاکیان را آسمانی،جسم را جان میکند ما به جای خود که خورشید جهانافروز هم مشق نورانی شدن در این دبستان میکند آسمانی،بر نمیتابی زمین را ای دریغ کوردل نام تو را آلودهء نان میکند من چه خواهم گفت وقتی جوهر تعلیم و علم برتری بر حرمت خون شهیدان میکند مصطفی محدثی خراسانی عصارهء ستارهها!..."