خلاصه ماشینی:
"حال فرض کنیم که این طور باشد(هر چند هیچ ضرورت روشن و آشکاری وجود ندارد که اشخاص باشرف حقیقت را بر دیگر آرمانها ترجیح میدهند)، اما تا وقتی که عالم اجتماعی از آرمانها حرف میزند، و بنا بر این میان اهداف شرافتمندانه و غیر شرافتمندانه-یا میان تمامیت آرمانی و منیت پستمنشانه-تمایز قائل میشود، قضاوتی ارزشی میکند که بر اساس باورهای اساسی خودش، دیگر ضروری نیست، پس او باید بپذیرد که انتخاب میان ثروت، امنیت یا احترام به منزله یگانه هدف اصلی زندگی، همانقدر مشروعیت دارد، که پیگیری حقیقت به عنوان غایت زندگی.
اگر این ایراد وارد شود که قضاوت ارزشی در علوم اجتماعی بواقع گریزناپذیر است، اما صرفا خصلتی مشروط دارد، من به صورت زیر پاسخ میدهم:آیا وقتی پدیده اجتماعی برای ما جالب توجه میشود، شرایط مورد نظر ضرورتا تحقق پیدا نکردهاند؟آیا ضرورتا عالم اجتماعی این فرض را نمیکند که زندگی اجتماعی در این جهان خوب است، به همان صورت که ضرورتا فرض داروهای پزشکی این است که سلامت و یک زندگی طولانی سالم، خوب است؟و همچنین آیا ادعاهای مبتنی بر واقعیات، بر شرایط یا فرضیاتی بنیان ندارند که به هر حال تا زمانی که ما با واقعیات از طریق واقعیات سر و کار داریم، سوألی ایجاد نمیکنند(به طور مثال این که «واقعیات»وجود دارند، و این که وقایع همگی علتی دارند) ناممکن بودن علم سیاست«خالی از ارزش»، به سادهترین شکل، به صورت زیر نشان داده میشود."