چکیده:
هریک از رشتههای علمی به عنوان حوزههای معرفتی انسان،یک وجود واقعی را در عالم خلقت به عنوان مبنای فلسفی خود مورد مطالعه قرار داده و شناختهای حاصله و دانش کسب شده و فزاینده را در قالب حقایق،قوانین و نظریههای عمومی به طور پیوسته سازمان میدهد و بدینترتیب پایداری موضوعی،قلمرو معرفتی و استحکام و بقای خود را تداوم میبخشد.
ژئوپلیتیک از زمان وضع آن در یک قرن گذشته از نظر فلسفی و مفهومی دچار شناوری بوده و هنوز بر سر ماهیت آن اتفاق نظر وجود ندارد و دیدگاههای متفاوتی نظیر:مطالعه،گفتمان،مسائل،علم،مباحث،رویکرد و غیره درباره آن ابراز میشود.
آنچه درباره ژئوپلیتیک نوشته و یا گفته میشود بیش از آنکه ماهیت،موضوع،ابعاد معرفتشناسانه و روششناسی آن را مشخص کند بیشتر شامل عبارتهای مبهم،دیدگاه های آمیخته با اغراض سیاسی،توصیف و تعبیرها،کلیگوییها،اصطلاحات ربطی، جدلهای ذهنی،مونوگرافیهای توصیفی و نظایر آن است که اعتبار علمی ژئوپلیتیک را مخدوش نموده و مانع از آن میشود که ژئوپلیتیک بتواند از ثبات موضوعی،فلسفی و روششناسی علمی برخوردار شده و بتواند به گزارههای کلی و جهانشمول نظیر قوانین، حقایق مسلم و نظریههای علمی تبیینکننده دست یابد این مقاله بر اساس تعاریف ارائه شده،بنیاد فلسفی ژئوپلیتیک را مورد توجه قرار داده و به این نکته میپردازد که ژئوپلیتیک علیرغم ادبیات گفتمانی و هویت اعتباری خود در یک قرن گذشته،قابلیت برخورداری از مبنای فلسفی را دارا بوده و میتواند با مسیریابی هدفمند از وضعیت نه چندان علمی که دچار آن است خارج شده و به موقعیت یک رشته علمی و تولیدکننده گزارههای کلی انتقال پیدا کند.
خلاصه ماشینی:
"اینک مسئله این است که با توجه به ادبیات فراهم آمده تحت عنوان ژئوپلیتیک در طول قرن بیستم و وجود دیدگاههای مختلف ماهیتی درباره آن،آیا میتوان یک بنیاد فلسفی استوار برای ژئوپلیتیک قائل شد که بر اساس آن ژئوپلیتیک ماهیت علمی پیدا کند؟یا اینکه این بخش از دانش جغرافیای سیاسی فاقد چنین مبنایی است و ماهیت آن چیز دیگری است که شاید بتوان از آن به گفتمان یا چیز دیگری تعبیر نمود؟تعاریف ژئوپلیتیک برای فهم بیشتر نگرشها نسبت به ماهیت و موضوع ژئوپلیتیک از دید صاحبنظران آن،بررسی تعاریف ارائه شده درباره آن ضرورت دارد.
(Dalby,1998:309) دکتر میرحیدر نیز تعریف ژئوپلیتیک را با همین دیدگاه بدینصورت ارائه میدهد: «شیوههای قرائت و نگارش سیاست بین الملل توسط صاحبان قدرت و اندیشه و تأثیر آنها بر تصمیمگیریهای سیاسی در سطح ملی و منطقهای»(میرحیدر،1377: 22) این نگرش به ژئوپلیتیک بر پایه رویکرد جدیدی نسبت به مطالعات ژئوپلیتیکی که از آن به ژئوپلیتیک انتقادی تعبیر میشود قرار دارد.
مکتبی که شناسایی اغراض و سیاستهای پشت پرده شکلگیری گزارهها و تبیینهای ژئوپلیتیک کلاسیک را برنامه کار خود دانسته و مطالعات درباره کشف آن را موضوع و هدف ژئوپلیتیک میداند: (Tuathail,1996: 142 1998:3) اتوتایل که با نگارش و انتشار کتاب ژئوپلیتیک انتقادی خود در سال 1996 رویکرد جدیدی را در برابر صاحبنظران و علاقمندان به ژئوپلیتیک قرار داد،با توسعه فعالیتهای خود در قالب سخنرانی و مقاله و نیز تدوین و نشر مجموعه مقالات و Geopolitics Rethinking Geopolitics Reader و با همکاری همفکران خود نظیر جان اگنیو،سیمون دالبی و پاول روتلج،توانست نظر تعداد زیادی از صاحبنظران جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک را از جمله در ایران به خود جلب نماید."