خلاصه ماشینی:
"نوزاد را برده در قنداقهء سفیدی پیچیده بحضورش آوردند آنجناب او را بسینه چسبانید اذان بگوش راست و اقامه بگوش چپ او خواند و فرمود نام این طفل را حسن گذاشتم بعد روی مبارک بجانب لبابه ام الفضل نموده و فرمود ای لبابه چند شب قبل خوابی دیدهای آن خواب چه میباشد؟عرضه داشت یا رسول الله تو آگاهی از خواب من،حضرت فرمود خودت بیان کن،لبابه شروع کرد ببیان خواب و عرضکرد در خواب دیدم که یکی از اعضاء بدن مبارک شما جدا شده و در دامان من افتاده اهل خانه رسول اکرم تعجب نموده که چگونه میشود اعضاء بدن رسول الله جدا شود،رسول اکرم سکوت تعجبآور حاضرین را شکسته تبسمی فرمود و گفت قنداقه حسن را بدامان لبابه گذاشتند و فرمود آن جزء از اعضاء من این نوزاد است،این حسن از من است و من ازویم گوشت او گوشت من؛استخوان او استخوان من،خون او خون من است؛خدا و رسولش را دوست میدارد کسی که او را دوست میدارد و کسیکه دشمن بدارد او را و باو ظلم کند بتحقیق بخدا و رسولش ظلم نموده:این لبابه همسر عباس بن عبد المطلب بوده که تازه خداوند فرزندی بنام قثم باو عطا فرموده بود و شیرین زیاد بود لذا قبول نموده که نوزاد فاطمه سلام الله علیها را شیر بدهد پس او مادر رضاعی وفرزندش قثم برادر رضاعی امام حسن مجتبی علیه السلام که امام دوم شیعیان میباشند."