خلاصه ماشینی:
"اثر قلم حسین عبد الکریم قصه روز ترجمه از روزنامه الهاتف چگونه بانوئی موفق به کشتن دزدی میگردد بعد از ظهر یکی از روزهای ماه اکتبر سال 1931 در موقعی که من و دکتر«سمعان خوری»مشغول گفتگو درباره دزدی که عزرائیل صفت در برابر یک بانوی ایرانی ظاهر شده و تمام زینب و زیور او را ربوده است بودیم.
عصر یکی از روزهای ماه ژانویه قریب ساعت پنج بعد از ظهر که در باغچه منزل بودم و زینب کلفتمان هم در صدد رفتن به منزلش بود دختر جوانی که پیشانی و چشمان او که از بالای روبند هویدا بود چنین نشان میداد که در عنفوان جوانی است داخل و چون چشمش بمن افتاد اظهار نمود: ای راد مرد غیرتمند آیا ممکن است در این شب تاریک مرا در منزل خود پناه دهی؟و نیز دنباله درخواست خود را گرفته گفت: من در همان بودم و در دادگاه بر علیه یکی از اقوام خود که زمین موروثی پدرم را میخواهد از من بغضب برباید اقامهء دعوی نموده و مقتضیات دادگاه تاخیر مرا تا این وقت شب مسبب شده."