خلاصه ماشینی:
"از جمله میگویند فائز نام اصلیش محمد علی و شغلش شکارچی و شکاربانی بود و در یکی از آبادیهای دشتستان زندگی میکرد.
اما زن اول فائز رفته رفته به کارهای شوهرش مشکوک شد که چطور قبلا شوهرش دو روزه از شکار بر میگشت و حالا هفته به هفته از شکار برنمیگردد و چرا نسبت به او بیتوجه شده است؟تا روزی مطلب را با فائز در میان گذاشت و اصرار کرد که مگر پای زن دیگری در کار است و اگر چنین است آیا از او بهتر و خوبتر است؟فائز ابتدا انکار کرد اما سرانجام در مقابل اصرار زنش این دو بیتی را خواند: تو خوبی او ز خوبی بینیاز است تو سروی آن پری رخ سرو ناز است مرنج از حرف حق،دلدار«فائز» تو بازی،آن پری رخ شاهباز است زن فائز که فهمید پای زن دیگری در میان است،او را ترک کرد و فائز هم به دنبال زن پریزادش سر به کوه و صحرا گذاشته و چنین میخواند: دل زارم به دنبال غم افتاد جدایی با نگار همدم افتاد روم صحرا که یارم را ببینم دل«فائز»به دریای غم افتاد فائز به خانه زن پریزادش در کوهستان رفت،اما او را پیدا نکرد."