خلاصه ماشینی:
"شعر باز هم میتوان صدایت کرد حمید رضا شکارسری یا تو میشد ز مهر صحبت کرد سینهها را پر از محبت کرد با تو میشد بهار را فهمید عشق را لمس کرد و رؤیت کرد پیش تو،ای همیشه سنگ صبور میشد از دردها شکایت کرد با اشارات سبز تو،دل ما از خزان تا بهار،هجرت کرد ای که اعجاز چشم روشن تو ماه را غرق در خجالت کرد من چه گفتم؟مرا ببخش ای یار عشق آمد مرا ملامت کرد گرچه چندیست رفتهای اما باز هم میتوان صدایت کرد باز هم میتوان ز داغ درون پیش تو،شکوه و شکایت کرد میتوان از حضور دائم تو درک مفهوم بینهایت کرد آری آری،تو رفتهای اما باز هم میتوان صدایت کرد (به تصویر صفحه مراجعه شود) چند رباعی میر هاشم میری اندوه گرفته خانههامان بیتو غربت زده آشیانههامان بیتو در دیدهء ما شعلهء شیون پیداست پژمرده گل ترانههامان بیتو * ماییم و دلی،که شعلهگون میگرید از قاعدهء عقل:برون میگرید ای سبز بهار رخت بر بستهء دل این پاره شرم،بیتو خون میگرید * یاد تو فروغ چلچراغ دل ماست این باده هماره در ایاغ دل ماست تا شام ابد تلاوت عاطفهات آواز لطیف کوچه باغ دل ماست * تفسیر سپیده را،تلاوت از توست در سینهء گل،روح طراوت از توست در گردن عاطفه،اگر دستی هست آن دست بزرگ باسخاوت،از توست * ماییم و دلی که بیتو آتشگون است چون دیدهء غمگرفتگان در خون است از تیغ جدایی تو ای قامت عشق زخمش ز هزار آسمان افزون است * در محضر تو،چو باده،میجوشیدیم از جام تو،جرعه جرعه،مینوشیدیم میخواندی و در تلألؤ ترتلیت شولای شریف درد،میپوشیدیم تشییع دوبارهء علی تو رفتی و شعرهایم -لباس سیاه عزا بر تن- بر کاغذ آمدند با واژههای شکسته خسته."