خلاصه ماشینی:
"عالم کودکی بود و عالم بیخبری و زودباوری و حسرت دسترسی به آن بام بلند خانه خالو مرتضی بندری.
فقط دورتادور بام خانه حاج مرتضی را آجرچینی کرده بودند.
فقط از بام خانه حاج مرتضی یا خالو مرتضی،میشد«ابو شانک»را دید.
بام بلند،شوق و ذوق خوشهچینی را در من زنده کرده بود و این احساس هنوز زنده و سرکش و بیدار با من است.
دیگر نه بر بام بلند خانهء حاج مرتضی بندری؛ دیگر،نه نگاههای مشتاق آن کودک ستارهشمار که نگاه مردی پا به سن نهاده که باید به یاری شیشههای قطور عینک،ستارهشماری کند!
بچهها دوست دارند که او خاطره بگوید و«او» اصرار دارد که از«خاطره»،پند و عبرت بسازد و توشهء راه دیگران کند.
نیازی نیست که طالب بام بلند خانه حاج مرتضی بندری باشی!این ستارههای خاکی آسمانافروز، در هرگوشهای از ایران زندگی میکنند،درس و پند میدهند و از دیروز و امروز و فردا میگویند."