خلاصه ماشینی:
"{b70b} ای درد اگر کوه باشی،من در تو آتشفشانم خاکستر هستیاست را،در بادها میتکانم آتش زدی تا بیفتم،از پا،ولی کور خواندی!
در قلب خاکستر خود،ققنوس میپرورانم بر قامت استوارم،توفان تو کارگر نیست میمانم ای درد،حتی،با تکیه بر استخوانم بشکوهتر از دماوند،در خاک خود ریشه دارم داغ زمین خوردنم را،بر سینهات مینشانم در من غروری است سرکش،سوزنده مانند آتش بگذار ایمن بمانی،از خشم آتشفشانم تاریخ عصیان ما را،انگار هرگز نخواندی ای دیو مازندرانی!با زال همداستانم رنگی ندارد حنایت،ای درد،ای درد نامرد!
در عبور از راه شب،پیمانه پیدا کردهام قادر طهماسبی(فرید) دو شعر از محمد وحیدی-بجنورد تفسیر یک آسمان عشق{b72b} اشک بر بستر گونههای تبآلود میدوید از پیات ملتهب وقت بدرود ای بلندای نامت گره خورده در اوج قامتت مظهر پاک افتادگی بود یاد شبهای تفسیر یک آسمان عشق یاد آن لهجۀ پاک چون صوت داود تا ابد در دل کوچهها ماندگارست گرچه کوچیدی از کوچۀ چشمها زود مثل یک باغ پرگل شکفته است امروز هیبت روح مردی که یکدم نیاسود."