خلاصه ماشینی:
"فرهنگی،هنری{b117b} (به تصویر صفحه مراجعه شود) {UU}مناسبت ماه شبی در حوالی بقیع آن خاک رازآلود{b118b} خاطرهای از:طاهرۀ ابراهیمی صدای خوش مناجات از منارههای مسجد پیامبر(ص)بلند است بیاختیار به راه میافتم؛گویی کسی منتظر من است.
آری خودش است،حاج آقای خوشزبان اصفهانی،پدر پنج شهید!باز جمعیت زیادی دورش حلقه زده است و او با صدای سوزناکش،که سخت به دل مینشیند،میگوید و میگریاند و هر از گاه با بغض نوحه میکند:«خوش به حالت پیرزن».
حاج آقا بدر آهی میکشد و میگوید:«در ادارۀ حج و زیارت اصفهان پشت میز نشسته بودمو مشغول ثبت نام زایران خانۀ خدا بودم.
سرم پایین بود و مشغول وارد کردن مشخصات یکی از چهار نفر آخر در فرم مخصصوص بودم که ناگهان صدایی از بیرون حواسم را پرت کرد.
و یک برگ چک دویستهزار تومانی روی میز گذاشت!بعد از او جوانی دست در جیب کرد و یک بسته هزار تومانی روی چک گذاشت و گفت:این را هم از من قبول کنید."