خلاصه ماشینی:
"یادداشت سردبیر آنگاه که زمستان سرد بود آمدی به لطافت باران تا کویرهای لوت انسان را لباسی از سبز بپوشی.
بهار هدیهای بود که تو آوردی آنگاه که زمستان،سرد بود و درختان در برف ایستاده بودند و پرندگان،سکوت میخواندند.
آمدی و از جادهای به وسعت دلها دیدار لالههای دیارت را غنیمت شمردی و در متن مرگ سرود زندگی خواندی.
رودی که از لبان تو جاری شد کاشانههای شیاطین را ویران کرد و آنان را چونان زبالهای زبون به زبالهدانی تاریخ ریخت.
زمستان گریخت بهار،دامن گسترد و نام تو،در برگ برگ درختان رویید و قانون شکوفه کرد، رودها سرود تا بودند هنگام که دریا را به دیدار شتافتند.
شبها را چگونه دیدی که به راز روشنی پی بردند؟!
بالا بلند عرصهء ایمان!
راز تو تا همیشه نهان است و نامت بر اریکهء جهان.
ای عشق آسمانی ایران ایمان بدون تو تنها ماند."