خلاصه ماشینی:
"شعر بوی اسپند و گل و یاس سپید تلخ بیمهریتو مثل زلزله بیرحم است و شکفتن شکوفههای مهر من چونان تولد یک نوزاد بیمادر تلخ و وداع با تو چون وداع با قامتهای افراشتهء یاران در گرگ و میش صبح سهیلا شیخی تو اینجا غریبهای احساس میکنم که تو اینجا غریبهای یا اینکه آشنایی و با ما غریبهای!
با اینکه حرفهای تو با من صمیمی است هرچند فکر میکنم،اما غریبهای آهسته با صدای تو بیدار میشوم میپرسم از خودم که تو آیا غریبهای؟ وقتی که دور میشوی، احساس میکنم دیگر همیشه با دل ماها ...
غریبهای آیینههای زنگ زده در مقابلم آخر نمیرسم به خودم یا غریبهای؟ معصومه علی محمدی (به تصویر صفحه مراجعه شود) عمری خستگی بوی خوبی میدهی مادربزرگ بوی اسپند و گل و یاس سپید بوی شبنم میدهد پیراهنت بوی سبزه،بوی سنبل،بوی عید در نگاه کوچه جاری میشوند زخمهای کهنهء دمپاییات میروی هر صبح،سنگک میخری من فدای نان گرم و چاییات سفره تو بینهایت باصفاست با اجاقی ساده در شبهای سرد لقمههایت طعم نذری میدهند آش رشته،نان و حلوا،شله زرد حرفهایت مثل لالایی قشنگ مثل شعر و قصه و افسانهاند اشکهایت بوی ایمان میدهند شربت شبهای سقاخانهاند بوی گلدان میدهی مادربزرگ بوی خوب پونه،بوی اطلسی."