خلاصه ماشینی:
"جای پای دوست انگار قرار نیست کسی صدای ما را بشنود گفتوگوی تلفنی یک معلم با سردبیر تلفن زنگ خورد.
وقتی بار سنگین تربیت را و مسئولیت خطیر انسانیت را روی شانههای او میگذاشتند،یادشان رفت گاهی لازم است پر کاهی از دلش بردارند.
کم نیست این قشونکشیها که مثل آوار بر سر معلم و مدیر و معاون فرو میریزد.
آموزش و پرورش که از کمبود و خطای معلم حساب میکشد،حساب این اولیا را چگونه میکشد؟ هزینههای معنوی این دلخوریها و حسهای ناخوشایند معلم را چه کسی و چگونه میپردازد؟معلم که فردا در مدرسه حاضر میشود،چگونه انتظار دارند لبخند روی لبش باشد و آغوشش باز،آماده در بغل گرفتن بچهها؟هرچند چنان نمیکنیم،ماندهایم با این احساس مجروح خود چه کنیم؟»آیا مسئولان، هنوز هم معلمان را روی هم حساب میکنند؟مثل چند عدد جمعشان میزنند؟تقسیمشان میکنند؟درصدشان را میگیرند؟نسبتشان را به دست میآورند و روی نمودارشان میبرند؟و شاخص آموزش مادام العمر و آموزش برای همه ارائه میکنند؟هرکار که میخواهند بکنند."