خلاصه ماشینی:
"همچنین انسان مایل است که نامش در تمام نقطههای زمین پراکنده شود و در تمام دلهای طبقات بشر نفوذ کند حتی آن جاها که یقین دارد در همهء عمرش نه قدمش بآنجا خواهد رسید نه مردم آنجا او را خواهند دید میخواهد در میان آنها نیز معروف و مورد اعتقاد و محبتشان باشد،اگر محبت جاه بمنظور انجام مقاصد است چرا جاه را تا این درجه که هرگز وسیله برای انجام مقصدی از مقاصدش نخواهد شد دوست میدارد!» در پاسخ این سؤال دو علت ذکر میکند:یکی آنکه میگوید:«انسان بهرچیز که خیلی علاقه دارد ترسش بر آن چیز زیاد است و میخواهد کاری کند که حتی جلو ترسهای موهوم را بگیرد و چون بخودش بیش از هرچیز علاقمند است اینست که میترسد مبادا روزی بیاید که فرضا نصف کرهء زمین هم از او باشد از دستش بدر رود یا فرضا در چندین اقلیم دارای مقام و احترام باشد مردم آن اقالیم از وی برگردند اینستکه برای جلوگیری از چنین فرض موهوم میخواهد آن نصف دیگر زمین هم در دست او باشد تا اگر بر فرض موهوم این نیمه را از دست داد آن نیمه را داشته باشد یا در میان مردم جزائر دورافتاده هم دارای جاه و مقام باشد که اگر بر فرض موهوم مردم اقالیم معموره از وی برگشتند جائی در قلوب مردم دورافتاده از معموره داشته باشد»این یک علت است که برای محبت جاه و مال بیش از اندازهء حاجت ذکر میکند و آنرا اساسیتر میداند اینست که میگوید:«در سرشت انسان قوههای مختلف است:بعضی قوای ؟؟؟است که آدمی بموجب آنها میل بخوردن و شهوترانی و عیاشی و استراحت دارد- بعضی قوای سبعی است که بموجب آنها بزدوخورد و جنگیدن با دیگران و درهم شکستن آنها میپردازد-بعضی قوای شیطانیست که آدمی را بمکر و حیله و تزویر و ریا و فریب و دغل وامیدارد-از جمله در وجود انسان قوهایست الهی،که بموجب آن آدمی مایل است بترقی و علو و تسلط بر همهء موجودات و رسیدن بتمام کمالات."