خلاصه ماشینی:
"ای شراب در و ای صاعقه بیهوشی در دل پنجرهها نیت بیداری نیست راه از این کوچه بگردان که عبث میکوشی مردم کور به خاموشی من میبینند من صداها زدهام زیر لب خاموشی رانده و مانده و غوغا زده و سرگردان کو در این شهر مرا خواب کند آغوشی؟ کو؟کجا رفت بهاری که در آبادی شعر داشتم از گذر عشق تو نوشانوشی؟ یاد از این بیشترم کن که در این آتشگاه جز فراموشی یاد تو ندارم جوشی لیک تکلیف مکن جامه بیدردی را عور میمانم و آتش به چنین تنپوشی...
آسمان نه داد از زمانه نه فریاد از آسمان شادم به آنچه سهم من افتاد از آسمان از هرترانه یک دهن،از شعر سفرهای این است آنچه عشق به من داد از آسمان دیر آمدم به سمت تو جرم کمی که نیست بر من بگو ببارد ایراد از آسمان تا وقتی آب و دانهام از بوسههای توست ترجیح میدهم نکنم یاد از آسمان یک لحظه در بغل بفشار این پرنده را بیزارش از زمین کن و آزاد از آسمان آهنگ رقصهای زمین و زمان من چشمان مهربان تو پر باد از آسمان!"