خلاصه ماشینی:
"نامها و یادها به کوشش:زهرا عبدی روح الله سلیمانیان،از بهمنمیر استان مازندران نوازنده وقت اذان دلدادگی به افق عشق یک ربع عطش مانده به ساعت بیقراری آهنگ صبوری ساز میکرد در سایهی تبآلود کوچهی آفتاب...
حسین باقری از بوشهر،شهرستان دیر تقدیم به تمامی معلمان دوران دبستانم شبپرسههای انتظار عصر یک روز بهاری زیر باران بیقرار رد شدی از آخرین پیچ خیابان بهار مثل گلبرگی عرقپوش از نوازشهای شرم طعنه میزد گونهات حتی به نارنج و انار پیش از این آری اگر میدیدمت این سالها رخنه در روحم نمیکرد این سکوت مرگبار گفتمت بنشین برایم حرف تنهایی بزن غیر عشق اینجا ندارد هیچ حرفی اعتبار بیتو تکرار خزان است و زمستان و ستم بیتو تقویمم تهی از عید و نوروز و بهار بیتعارف از دلت میآید ای خوب و نجیب بعد چندین روز و ماه و سالهای آزگار باز هم من باشم و تنهایی و دردی غریب باز هم من باشم و شبپرسههای انتظار ابرها رفتند و من ماندم و تنها جای پات مانده بود از خواب دیشب روی پلکم یادگار."