خلاصه ماشینی:
"چهار اصل اولیهی فروش،اصولی است که اگر انسانها به درک واقعی معنای آن برسند و در روابط اجتماعیشان به کار گیرند،موفق خواهند شد؛اما در جوامع سرمایهداری و مدرن که نگاه انسانها تخصصی و کارکردی شده است،اصول اولیهی ارتباط اجتماعی موفق را به چشم اصول اولیهی فروش موفق میبینند!در این میان،نقش نهاد آموزش و پرورش به عنوان یکی از نهادهای مهم در جامعهپذیری افراد،چگونه است؟اینجا،موفقیت را چگونه معنا میکنند؟نگاه معلم به شاگردان از چه منظری است؟ «روز هشتم»با به تصویر کشیدن شرایط اجتماعی جامعهی روزگار خود(ترافیک،مشغلههای کاری،عدم توجه انسانها به محیط اطراف و تکبعدی بودنشان،تزلزل خانواده،تنهایی،پوچی و...
از طرف افراد جامعه طرد میشود و فردی نابهنجار است که همچون یک دیوانه،به او نگاه میشود؟او به گونهای،اغراقشدهی انسان متفاوت است؛ آیا اگر ژرژ از نظر جسمی سالم بود،باز هم برخوردها این گونه نبود؟اثرات این نوع برخوردها چه خواهد شد؟جایگاه انسانهای متفاوت در جامعه چیست؟اغلب معلمها چه نوع رفتارهایی با آنها دارند؟ اگر جای هری بودید،به عنوان یک معلم،با مقولهی ژرژ و جامعهی او،چگونه برخورد میکردید؟ تحلیل خود را در مورد فیلم بگویید؟ جامعه و مدرسهی خود را با فیلم تطبیق بدهید."